جدول جو
جدول جو

معنی غور شدن - جستجوی لغت در جدول جو

غور شدن(دَ دَ)
مبتلی به فتق شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به غر شود
لغت نامه دهخدا
غور شدن
مبتلی به فتق شدن
تصویری از غور شدن
تصویر غور شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبر شدن
تصویر خبر شدن
با خبر شدن، آگاهی یافتن، خبر رسیدن، برای مثال خبر شد به ترکان که آمد سپاه / جهان جوی کیخسرو کینه خواه (فردوسی۲ - ۳/۱۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بور شدن
تصویر بور شدن
کنایه از شرمنده شدن، خفیف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جور شدن
تصویر جور شدن
فراهم و آماده شدن، مرتب و هماهنگ شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
متوحش شدن و پریدن کبوتر یا مرغی دیگر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تور شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ / مِ کَ دَ)
غر شدن آفتابه و قمقمه و مانند آنها، فرورفتن قسمتی از آن با خوردن به زمین و جز آن. فرورفتن ظرفی مسین و سیمین و امثال آن به جهت زخم و ضربتی. رجوع به غر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ دَ)
گذشتن دوران. دور گذشتن. گذشتن زمان:
ما می به بانگ چنگ نه امروز می کشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید.
حافظ (دیوان ص 164 چ قزوینی).
، (اصطلاح منطقی) دور و تسلسل پیدا کردن. دنبال هم آمدن دوچیز که وجود یکی موقوف بر وجود دیگری است. (از آنندراج) ، مکرر شدن:
دور می شد این سؤال و این جواب
ماند چون خرمحتسب اندر خلاب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ گِ رِ تَ)
نابینا شدن. اعمی گشتن. (فرهنگ فارسی معین). از بینایی محروم شدن. حس بینایی را از دست دادن:
ز بیدادی پادشاه جهان
همه نیکوییها شود در نهان
نزاید بهنگام در دشت، گور
شود بچۀ باز را دیده کور.
فردوسی.
چون، چون و چرا خواستم و آیت محکم
در عجز بپیچیدند، این کور شدآن کر.
ناصرخسرو.
و اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد و در بیرون آوردن آن غفلت برزد... بی شبهت کور شود. (کلیله و دمنه).
گفتم به چشم کز عقب نیکوان مرو
نشنید و رفت و عاقبت از گریه کور شد.
مهدی اصفهانی.
- امثال:
تا کور شودهر آنکه نتواند دید:
من خاک کف پای تو در دیده کشم
تا کور شود هر آنکه نتوانددید.
؟ (از امثال و حکم).
روشن بادا چشم تو ای بینایی
تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
؟ (از امثال و حکم.).
کور شود دکانداری که مشتری خود را نشناسد. و رجوع به کور شود.
، تمیز نیک و بد ندادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بر سر بازار تیز کور شودمشتری.
؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، در تداول، محکوم شدن: کور می شوم و فلان کار را می کنم، یعنی با کمال تعبد و تذلل آن کار را می کنم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، در بیت ذیل بمعنی محو شدن و ناخوانا شدن آمده است:
کآن سیاهی بر سیاهی اوفتاد
هر دو خط شد کور و معنی رو نداد.
مولوی.
- کور شدن دشت دکانداری یا جز آن، در تداول عامه، نسیه دادن در اول معاملۀ روز یا شب یا ماه یا سال که به شگون بد دارند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کور کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تار شدن
تصویر تار شدن
تیره شدن، تاریک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور زدن
تصویر سور زدن
به مهمانی رفتن سور خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوب شدن
تصویر ذوب شدن
گدازیدن ویتازیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار شدن
تصویر خوار شدن
بدبخت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر شدن
تصویر خبر شدن
آگاهیدن آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر شدن
تصویر سیر شدن
مستغنی گشتن، بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوف شدن
تصویر اوف شدن
زخمی شدن، سوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور زدن
تصویر زور زدن
بکار بردن زور و نیرو فعالیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر شدن
تصویر شیر شدن
جسور شدن جرات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاور شدن
تصویر زاور شدن
آب سیاه آوردن عضوی از بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روا شدن
تصویر روا شدن
برآمدن، بر آورده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور زدن
تصویر دور زدن
گردیدن چرخ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
بار گردیدن بصورت بار در آمدن، یا بار بگردن کسی بار گردن کسی شدن، سربار کسی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخر شدن
تصویر آخر شدن
بپایان رسیدن سر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر شدن
تصویر بسر شدن
بسر رسیدن بپایان رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو رفتن قسمتی از شی فلزی (مانند آفتابه قمقمه و مانند آنها) بر اثر خوردن بزمین و جز آن، خفه شدن صدای شی فلزی (مانند زنگ) بر اثر ترک برداشتن و ضربت دیدن، پدید آمدن برآمدگی در اعضا (گردن پیشانی زیر گلو) که بریدن و برآوردن آن کم خطر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور شدن
تصویر کور شدن
نابینا شدن اعمی گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تور شدن
تصویر تور شدن
متوحش شدن و پریدن کبوتر یا مرغی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور شدن
تصویر دور شدن
فاصله دار شدن چیز، رانده شدن، خارج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بور شدن
تصویر بور شدن
شرمنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر شدن
تصویر دیر شدن
بتاخیر افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بور شدن
تصویر بور شدن
((شُ دَ))
خوار شدن، کنف شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوب شدن
تصویر ذوب شدن
گداختن، آب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عوض شدن
تصویر عوض شدن
دیگر شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
خجل شدن، شرمنده شدن، خیط شدن
متضاد: بور کردن، دل خور شدن، ناراحت شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد